۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

گزارش نشست ادواري آبان ماه 89 شوراي اداري (ح س م ا) تهران ايران

ساعت 11 قرار بود كه به محل جلسه كه منزل يكي از دوستان بود ، برسم !  كمي دير شده بود . ساعت يك ربع كم دوازده بود كه حركت كردم. درراه خدا، خدا مي كردم كه مورد نكوهش دوستان قرار نگيرم. هرچند كه جلسه ساعت 1.30 دقيقه ي بعد از ظهر برگزار مي شد ،ولي با تمام اينها قرار بود كه من زودتر براي استقبال از استاد در محل تشكيل جلسه حاضر باشم.
       در راه زنگ زدم به آقاي رضايي و از آمدن نيامدن ميهمانان پرسيدم. خدا را شكر كه هنوز كسي نيامده بود و بنده اولين كسي بودم كه مي رسيدم . ديگر بدقولي دوستان  عادت روتين مهاجرين در ايران شده ! يادتان باشد !كه اگه قرار بود جلسه اي را تشكيل دهيد هميشه يك ساعت زودتر زمان آن را قرار دهيد.چون دوستان  ديگرعادت دارند كه اگر ساعت يك جلسه بود ساعت دو آنرا مي خوانند آخر، بقيه هم دير ميآيند. به هر صورت...
     فضا آماده بود، آقاي رضايي به استقبال بنده آمدند. همان فرهنگ اصيل افغاني كه ميهمان را موقع ورود استقبال مي كنند و در زمان خروج مشايعت مي كنند . واقعا سنت خوبي است. نمي دانيد كه چقدر اعتماد به نفس در آدم وشخص ميهمان ايجاد مي كند. به آقاي رضايي گفتم : از استاد چه خبر؟ فرمودند كه ايشان با سيد هماهنگ شده وزنگ زدم در راه هستند. نشستيم وموارد ي را كه قرار بود در جلسه مطرح گردد و تصميم گيري شود با آقاي رضايي مرور كرديم! سرگرم همين مسايل بوديم كه زنگ در به صدا در آمد و لحظه اي بعد سيد به همراه استاد افضلي  وارد شدند . كامل مردي با قدي بلند و ريش ومويي سپيد كه نشان از سالها تجربه داشت.
     استاد بسيار خوش برخورد بود. موقر و جذاب كه هراز چند گاه پس از معرفي  بنده و دوستان توسط سيد لبخندي بر لبانشان نقش مي بست! از سالهاي دور مي گفت و زمان حضورشان در حزب اسلام مكتب توحيد! راستي يادم رفت كه اين را بگويم : سيد و استاد در سالهاي دور، زمان تحصيلشان در كابل ، هردو در حزب اسلام مكتب توحيد حضور داشتند! و همسنگر قديمي محسوب مي شدند. سيد بنده را معرفي كردند و در توضيح  شخصيت بنده مقداري هم بنده رامورد لطف قرار دادند. يكي طلب سيد!
    استاد در مبلي كه در كنار بنده قرا داشت ، نشستند وسوالهايي از عملكرد تا به حال ما  و نهوه ي اداره تشكيلات و كلا حزب پرسيدند. وبنده يكايك تمام اوضاع و عملكردها را برايشان توضيح دادم و ايشان از سفر چند ماه قبلشان در كابل گفتند. در لابلاي سخنانشان فهميدم كه به تازگي دولت همه احزاب را ملقي اعلام كرده و احزابي كه خواستار راجستر شدن در كشور مي باشند ملزم به معرفي  حداقل هايي به هزار از اعضاي تحصيلكرده و باسواد شده اند. اين خبر مقداري بنده را تكان داد. چون اكثر احزاب داخل جهادي بودند و (وقتي براي تحصيل نداشتند) كه بتوانند اعضاي تحصيلكرده معرفي نمايند. ولي استاد خيلي زيركانه اين را فهميد و گفت كه نگران نباشيد اين مسئله، مي تواند راه را براي جوانان مستعد و علاقمندي مثل شما هموار نمايد، تابتوانيد در ساختار سياسي و حكومتي جديد حرفهاي نو و ايده هاي بكر خودرا عرضه نماييد. بحث و گفتگو ادامه داشت! نمي دانم چرا اين فكر در من ايجاد شده بود كه اين مسئله مي تواند يك دهن كجي به عامه جامعه باشد كه از سواد اندكي برخوردار بودند، با اينكه باور داشتم كه مي تواند جلوي تعدد احزاب رنگارنگ را در افغانستان بگيرد. گفته ها زياد است !
       هنوز چاي سبزي را كه ميزبان آورده بود تمام نشده بود كه سفره ناهار پهن شد و در اتاق كناري همراه استاد سر سفره نشستيم! مثل هميشه برروي زمين! نمي دانيد كه برروي زمين سفره گسترانيدن چه صميميتي ايجاد مي كند، تا برروي ميز، ناهار خوردن !  من كه هربار روي ميز غذايي ميل كردم ،ياد رستوران و بدتر از آن، ياد اين ساندويچي هايي كه سرپايي ميزبلندي دارند و مجبوري كه مواظب باشي خرده نانهايي كه مي خوري را برروي زمين نريزي  مي افتادم. سر سفره هم حرفهايي رد وبدل شد. ودر آخر با دعاي استاد سفره ناهار جمع شد. وطنكي وطنكي ! بكر بكر!
....... با كمي بحث در مورد شكل گيري و اهداف پديده ي وهابي گري مجلس ادامه يافت تا نوبت به سخنراني استاد رسيد.
متن سخنراني ايشان را در لينك زير مي توانيد دنبال كنيد!
ضرورتهاي كار تشكيلاتي و حزبي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر