ضرورتهاي كار تشكيلاتي وحزبي(سخنراني استاد افضلي مهر وآبان 89)

همانطور كه وعده كرده بوديم متن سخنان استاد محمد رحيم افضلي در جلسه مهر و آبان 89 ايراد شد را در اينجا برايتان به نشر مي رسانيم.


بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي علوي  يك داستاني را گفت از ابراهيم خليل(ع) و داستان ايشان را شاعر بسيار زيبا توصيف كرده است. متن صحبت ايشان در سروده يكي از شاعران اين است:
                    صاحبدلي     به مدرسه آمد     زخانقاه                    بشكست صحبت   اهل  طريق   را
                       گفتم ميان عالم وعابد چه فرق بود                      تا اختياركردي ازآن  اين فريق را
                 گفت آن گليم خويش برون مي كند زموج                        اين سعي مي كند كه بگيرد غريق را
       فرق عالم و عابد اين بودكه: عابد نهايتاً خود را نجات مي دهد و بس ، از دار بد بختي و فلاكت ! ولي عالم ديگران را نجات مي دهد.فرق عالم وعابد را كه ايشان صحبت كردند، درشعر همين طور بيان شده است.علم جايگاه خودش را دارد.
       من خوشحال هستم كه در جمع شما دوستان هستم! و اينكه جمع هستيد و كار مي كنيد در يك تشكيل، در يك برنامه هماهنگ! توفيقتان را از خدا مي خواهم! دوستان را اكثراً مي شناسم !ارادت دارم!حالا اگر در يك تشكل همسو و هماهنگ هم كه نباشند ، باز هم كار مي كنند و كار كردند.آدمهاي بيكاري نيستند ،آدمهاي پرتلاشي هستند.
       آنچه كه در رابطه با نفس كاركردن ، اهميت دارد اين است كه من اينطور فكر مي كنم ، شايد دوستان بهتر از من باشند.اگر ما زمان  خود را نشناسم، اگر شرايط و مكان خود را نشناسيم، و متناسب با شرايط زماني و مكاني حركت نكنيم، محكوم به ماندن در همان زمان مي شويم و خسران به دنبالش هست !زيان به دنبالش هست! ولي اگر چنانچه ما ، زمان را شناختيم و شرايط را شناختيم ، متناسب با شرايط زمان ومكان حركت كرديم مي  شود معناي والتواسعوا باالصبر و التواسعوا با الحق! در غير اينصورت :اگر تواسي  باالصبر و تواسي بالحق نباشد ما خسران مي كنيم- ما چه بخواهيم و نخواهيم، زندگي ما، سرنوشت ما ، حركت ما،خواست و اراده ما مرتبط با كشور ما و مردم ماست. در قدم اول بناعاً بايد مردم خود را بشناسم ! شرايط مردم خود را بشناسيم.چيزي كه من عقيده ام اين است كه خيلي كس ها نه هنوز شرايط ما را شناختند و نه از مردم ما شناخت كافي دارند.حسنش هم همين است كه هيچ كس تا به حال موفق به اين شناخت نشده است! اگر قبحي هم  باشد. كه ما اين همه بدبختي داريم، حسنش همين است كه هيچ قدرتي تابه حال مردم ما را نشناخته كه براي مهاركردن ما، قيزه خاص خودش را جور مي كردند. ولي اين  توان را نداشته اند.
       من بسنده مي كنم  به نگرش يك نويسنده فرانسوي: كه در جنگ جهاد افغانستان سالها بود- بنام اولو ريوا!  - اولو ريوا يك نويسنده فرانسوي است يك كتاب دارد به نام – نوگري هاي سياسي در افغانستان- ايشان ، ملت  افغانستان را تعريف مي كنند، مي گويند: ملت افغانستان ، ملتي است شهيد و زنده كه هميشه حرف نو دارد! بسيار تعريف بزرگتر از جايگاه يك ژورناليست است! بزرگتر از يك ژورناليست خارجي!  حدود بيست سال پيش، كمتر يا بيشتر، وزارت امورخارجه جمهوري اسلامي ايران به عنوان  يك كارشناس شرق، از او  دعوت كرد كه به تهران بيايد. و من هم اطلاع پيدا كردم  و به ملاقات وي رفتم ، تا از خودش سوال كنم كه مبناي تعريف شما  در رابطه با ملت افغانستان چيست كه ملت افغانستان را اينطور تعريف كرديد؟- ايشان وقتي كه فهميد كه من يك ،افغان هستم ، خوشحال شد و گفت: اين را بصورت واقعي برايتان بگويم كه مردم افغانستان حرف نو براي زدن دارد. من با هر قشر شما ، چوپانهاي شما حتي در بيابانها نشستم- طرح براي نجات افغانستان داشت، با كشاورزاي شما ودهقانهاي شما نشستم ،طرح  داشت. رهبراي شما طرح دارشتند و جواناي شما هم طرح داشتند. و هركدام كه طرح خودرا به من عرضه مي نمودند من فكر مي كردم كه اين بهترين طرح و راهكار هست. اينچنين من باورپيدا كردم كه مردم شما هميشه حرف  براي زدن دارد و هميشه حرف شما  ، نو-   است.
       اين يك نظر كارشناسي بود و امااز نظر سياسي، هم اين بود كه از بن نسوان (نماينده سازمان ملل در افغانستان) خواستند كه يك خاطره بگويد. گفت : من خاطره اي ندارم ولي  بعد از پانزده سال كه من مسووليت نمايندگي سازمان ملل را در افغانستان داشتم، فهميدم ، استاد رباني كه مي گفت؛ من ملاحظه دارم ،يعني قبول ندارم! دقت كنيد كه بعد از پانزده سال  ملاحظه  ي استاد رباني، يعني قبول ندارم در ظاهر قضيه يعني كه قبول دارم! اين حرف بني نسوان را خلاصه مي كنم. گفت: هر طرحي را براي اتحاد آورديم از رهبران افغانستان ، از سازمان ملل، از كشورهاي همسايه  افغانستان و از كشورهاي جهان سوم، گفت من يك ملاحظه دارم برويد اگر ديگران قبول كردند من حرفي ندارم.بعد از پانزده سال فهميدم كه ملاحظه دارم يعني قبول ندارم! دقت كنيد اين جامعه را مي گويم!در عين سياست ، انعطاف سياسي را مي گويم. كه يك كارشناس سياسي آنهم كارشناس سازمان ملل متحد مي گويد كه من شناختم نسبت به اين جامعه بسيار ضعيف است. و تمام رهبران سياسي جهان وقتي به اين نكته مي رسند مي گويند كه اين مردم را فقط خودشان ، كسي ديگر نمي تواند بفهمد!
      گورباچف(آخرين زمامدار شوروي سابق) در هفته گذشته گفت كه: من براي امريكا و انگليس و تمام قدرتها در افغانستان ، اعلام مي كنم كه در فكر پيروزي بر افغانها نباشيد، هرچه زودتر بيرون شويد!
      مي خواهم بگويم ؛ اگر قبحي داشت اين مشكلات، حسني هم داشت  ، كه دشمن چيره نمي شود بر مردم ما!
پس بناعاً: ما و اگر دوستان بخواهند كار كنند، براي مردم! اولين چيز، شناخت مردم  شما است؛ دركنار شناخت مردم شما ، درك شرايط زماني و مكاني است.
      من معتقدم ؛ اگر چنانچه با اين دو فرمول تكيه كرديم و با احتياط حركت كرديم،يقيناً مطمئن باشيد كه كار ما و شما نتيجه مي دهد، كار دوستان نتيجه مي دهد!

شما ببينيد؛ حدود صد وچندتا حزب در افغانستان رسميت داشت! اطلاع داريد كه بنده سه ،چهار ماه جلوتر از كابل آمدم، يك قانوني تصويب شده كه ؛ حزب  بايد ده هزار نفر باسواد داشته باشد. درغير اينصورت ديگر احزاب ملقي اعلام مي شود! ديگه حزبي وجود ندارد! يعني بايد هرحزب بايد ليست كند و ده هزار نفر نيروي تحصيلكرده ، راجستر كند.اول بايد ده هزار نفر تحصيلكرده باشد كه سابقه نداشته باشند، سابقه هاي بد ربط نداشته باشند، متهم به مسائل جنايي نباشند؛ قتل وغارت و دزدي  وچپاول  و امثال اينها، تازه اون ده هزار نفر نيروي سالم برود و اسم نويسي كند وشود حزب:
با خود فكر كنيم ، سوالي پيش مي آيد؛ فرض كنيم كه احزاب در افغانستان به چالش كشيده شود، مشكلات در افغانستان بوجود مي آيد؟ جلوي كار مسوولين كه مسئوليت احساس مي كنند را مي گيرد؟ نه!
من معتقد هستم كه؛ اين كار را، جدي تر مي كند. اين كار را  سرعتش را بيشتر مي كند. دوستان، با سرعت بيشتر مي توانند كار بكنند. افغانستان ، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم نشيب و فراز خودش را دارد   و  در رقابت هاي بين المللي  سپري مي كند.
دوستان و برادران! ما نمي خواهيم كه وارد كار طرح وپروژه سازي               افغانستان شويم، كه در افغانستان ،تحليل بدهيم! همه ي شما ها تحليل هاي خاص خودتان راداريد ولي من آنچه كه مي خواهم بگويم؛ اينست كه در افغانستان رقابت اصلي بين انگليس و آمريكاست!
انگليس ، صدو پانزده سال حكومت غير مستقيم و صدو نه سال حكومت مستقيم تحت نام بريتانيا ، بر هند وستان بزرگ داشته، كه پاكستان بخشي  اش تا پيشاور جزء آن بوده است. در نتيجه ي  شكست  انگليس ها در افغانستان، زمينه هاي استقلال طلبي در هند بزرگ تشديد  مي شود. بخصوص كه هشتاد نود سال قبل كه سيد جمال الدين اسد آبادي، مبارزات ضد استعماريش را بپا گذاشت و اثرات صد سال قبل  سيد جمال الدين اسد آبادي از امروز بازتاب  گسترده داشت! انگليس ها در سه جنگ شكست خورد ه و تصميم گرفتند كه يك كشور بنام اسلامي مستقل از  بخش هندوستان بسازند. هسته ي اصلي پاكستان يك شبكه ي مافيايي انگليسي هاست! از آغاز نطفه گذاريش، از  ايوب خان كه يك شش امامي  است كه بعنوان يك قاعد اعظم شناخته شد،تا     بابر    كه يك شش امامي است و آمد و طرح طالب ريخت.
من اتفاقاً كتابي در اين موضوع نوشته ام، چاپ مي شود ان شاءالله ! ؛ توضيج دادم، مفصل نوشتم، تاريخ وار نوشتم.يعني چيزي كه يادم ميآيد ،پاكستان چطوري بوجود آمد! وچطوري اين ده سال !.روزي كه پاكستان بوجود آمد؛ دولت افغانستان، نامه داد به انگلستان كه ما ، ديگر خط ديورند پيش ما مطرح نيست. منتها دولت انگليس ، جواب دولت افغانستان را نوشت كه؛خط ديورند به بعد يعني دولت انگليس! شما با پاكستان طرف نيستيد! انگليس  !و ما هستيم!پاكستان ديگه كيه؟ سه بار نامه زده دولت افغانستان  به دولت انگليس و سه بار دولت انگليس جواب نامه دولت افغانستان را به همين مضمون داده!
ده سال  ملكه انگليس ، قاعد اعظم  پاكستان را تعيين مي كرده است. تا ده سال در مناطق وزيرستان صوب وسرحد همه ي  اينها ، انگليس افراد را تعيين مي كردند.
خلاصه اين را بگويم كه انگليس، پاكستان را جزء خط قرمز خود مي داند، به آمريكا  اجازه نمي دهد كه در حوزه ي هند بزرگ شرقي و در پاكستان بيايد، نيروي خود را پياده كند. براي همين قضيه است كه كل پاكستان ، با آمريكا در افتاده است. و به احتمال قوي آمريكا را هم به سرنوشت شوروي دچار مي كند.وقتي قضيه پاكستان مي شود، طالبان به طرفداري پاكستان ايستاده مي شود  و   كرزي    را  از عمليات در قندهار  جلوگيري مي كند. وقتي در هلمند مي رود انگليسي ها كار مي كنند.
از اولين روز عمليات (جنگ جبهه متحد برعليه طالبان) شما نگاه كنيد؛ هرحرفي را كه آمريكا گفته، عقب نشيني كرده و هر حرفي را كه پاكستان گفته به كرسي نشسته است. آمريكا روز اول گفت: تا نابودي  نيروهاي بن لادن و القاعده و طالبان، تا آخرين سربازش مي جنگيم! همان شب پاكستان گفت ؛ با طالب ميانه رو كنار ميآييم.انگليس گفت ، با طالب ميانه رو كنارميآييم. همان روز ،آمريكا اعلام كرد كه وارد كابل نشويد! انگليسي ها اعلام كردند؛ وارد كابل شويد و وارد كابل شدند.
تمام ريز قضايا را نوشتم كه رقابت اصلي بين آمريكا و انگليس است.و پاكستاني ها چگونه در حوزه ي انگليس بستر ساز حاكميت انگليسي ها در تداوم  منافع منطقوي انگليس است! و آمريكا را به چالش كشانده اند.
آمريكا و انگليس در افغانستان روبرو شده اند. صحبت هايي نيز در كابل هست، همه ي مردم  در كابل مي فهمند كه اين هليكوپترها حامل چه كساني هستند،  سنگر هاي انتحاري چگونه بوجود ميآيد؟ جايشان را كه مي دهد، نانشان را كه مي دهد، آبشان را كه مي دهد؟  انگليسي ها!-همين آمريكايي ها ،تواني دارند. در زدن يكديگر! به هر صورت ؛ جنگ  در افغانستان، رقابت در افغانستان؛ نه از ناحيه خود افغانها است بلكه از ناحيه قدرتهاي بزرگ ي است كه افغانها را رودر روي يكديگر  قرار داده اند.
پس براي ما روشن مي شود ، براي كساني كه مي خواهند مبارزه كنند ، روشن شدن اين قضيه واجب است. كه چگونه است كه ما در كنار يكديگر قرار مي گيريم و يك شبه ، مي خواهيم كه با هم جنگ و نزاع كنيم. اينجا ست كه اولين قدم مبارزه شناخت مردم ماست، بايد مردم خود را بشناسيم!
وقتي كه صحبت از اقدامات پاكستان به ميان مي آيد، هيچ ربطي به ملت پاكستان ندارد، هيچ ربطي به ملت افغانستان ندارد، هيچ ربطي به پشتونهاي ما ندارد، وهيچ يك از اقوام ما گناهي ندارند.
قضيه ، يك قضيه ي تقريباً چالش ساز  و بحران سازمنطقوي  است. ودارد تبديل مي شود به يك گره كوري كه دارد، منطقه را تحت تأثير خودش قرار مي دهد. منافع منطقه اي را تشديد مي كند ، آمريكا هر روز در صدد جبران قرار مي گيرد در اين وادي و دچار خسارات بزرگي مي شود و انگليس هم در صدد جبران خسارتهاي بزرگي مي شود. و افغانستان هم به همان تناسب، زيانهاي جبران ناشدني را متحمل مي شود. ما مي بينيم كه؛ پاكستاني ها ، به انواع و اقسام مختلف مي آيند و دست اندركاري مي كنند!ص5
مطالبي كه گفتم در اين قسمت كفايت مي كند. مي آيم روي اصل  اين نفس مبارزه در افغانستان!
مبارزه در افغانستان ،فقط مبارزه ي فعلي نيست؛ كه بگوييم ،فقط ما مبارزه كرده ايم و بس. يا بگوييم فقط اين مجاهدين ما بوده اند كه جهاد و مبارزه كرده اند در افغانستان و پيش از اين كسي مبارزه نكرده است.
مبارزه در افغانستان ، مثل ساير كشورها يك بستر دارد، بستر مستمر دارد!  منتها فراز و نشيب خود را داشته است. گاهي قوت گرفته و گاهي ضعف داشته، گاهي قوي شده و در زماني ضعيف شده است. كودتاهاي زيادي صورت گرفته(قيام منظور است).دوكودتا   را شخلي ها كرده اند و يك كودتا را.... و كودتاي ديگري هم سال هاي  گذشته آقاي بلخي كرده است. همين اينها مبارزه است. پس  مبارزه  در افغانستان يك مبارزه ريشه دار است-منتها به شرايط زماني و مكاني اش!
ما در عصر و زماني قرار گرفته ايم كه؛ عصر احزاب و گروه هاست! بايد بصورت  حزب، وارد صحنه شد. بايد بصورت گروه  وارد شد. بايد بصورت تشكيل  وارد شد.  من ، خودم اينطور فكر مي كنم كه؛ما بايد مبارزه را متشكل بسازيم!
مبارزات تشكيلاتي در طبعش ، حزب سازي دارد. در ذاتش حزب پروري دارد! – ولي احزاب ، چه بسا كه مبارزه را هم نابود كند. خيلي ها در تاريخ ، بوده اند كه ؛  اول حزب ساخته اند ، بعد اعضاي آن حزب، وقتي به نان و نوايي رسيده اند، در گوشه ها خوابيده اند! در خر و پوف! قصه ي مبارزه هم نشد ه اند!  چه بسا افرادي كه،در جريان جهاد آمده و يك شبه از مجاهدين ما سوء استفاده كرده اند، سكرتر هاي خود را گرفتند وپولهاي خود را در بانك ماندند ورفتن دنبال قصه شخصي  خود ره كرده اند. مبارزه نكرده اند كه من بگويم مبارزه كردند. رفتن در يك جايي يك حزب ساختند و يك چيزي برايشان رسيده ، تقسيم كرده ان وخورده اند .
حزبي كه مي خواهد مبارزه كند و تشكيلاتي كه مي خواهد حزب بسازد.
ساختار جامعه ي افغانستان يك ساختار تشكيلاتي است. نه يك ساختار حزبي!- اگر مردم  ما بيايند و در يك جاي جمع شوند وبگويند  ما حزب مي سازيم، شكست  مي خورند. كما اينكه شكست خوردند! دوتا برادر ، حزب بسازند شكست مي خورند از يك پدرو مادر!
ولي اگر ده نفر با ملّيت هاي مختلف با مذهب هاي مختلف، ولي داراي يك استراتژي و هدف واحد باشند و متشكل حركت كنند، در بستر همين ده نفر، حزب شكل مي گيرد. و اين حزب ، حزب پايدار است. اين حزب دوام دار است و برخاسته از انديشه ي مردم است.
در جامعه ما متأسّفانه! مردم اول دنبال حزب  رفتند، اول حزب سازي كردند، در حالي كه در صفوف مجاهدين حزب سازي نبود. مقاومت از خانه ها شروع شد، هيچ مردم ما ربطي به حزب نداشتند. در برابر شوروي متجاوز احساس مسؤوليت كردند وقيام نمودند. يكي پتو داد و يكي پيرهن بافته ، يكي نان برده ، يكي بچه اش رفته، يكي خودش رفته.يك جاي چهار ، پنج تا فاميل ، كاكا وبرادر رفته يك  ولسوالي را آزاد كرده. ص6- نه كسي از حزب نبوده! فقط احساس مسؤوليت كرده . بنا عاً وقتي  كه احزاب مي آيند وارد  پروسه كاري مي شود ، پايانش به اختلاف است، پايانش به انشعاب است. پايانش به دو تا حزب وسه تا حزب شدن است. و در آخر به تعداد اعضايي كه حزب را تشكيل داده اند هركدام حزب جداگانه مي سازند. چرا؟ براي اينكه اول حزب را ساختند.
درساختار اجتماعي ما اول حزب سازي راه ندارد. فرق نمي كند كه حزب ، چپ باشد ، راست باشد، ميانه رو باشد، تند رو باشد، هيچ مهم نيست كه چي باشد.
درجامعه ما؛ چون روح جامعه يك روح اسلامي است، اول بايد متشكل شد! چهار نفر ، پنج نفر ، ده نفر ، بيست نفر ، دو نفر متشكل شوند و در مسير واحد و در جهت واحد مي روند عندالله! وقتي حركت كرد، اين صفوف  فشرده مي شوند. به هر ميزان كه  اين صفوف فشرده تر مي شوند و در شناختشان متمركز تر شوند و در جهت دادنشان هماهنگ شوند، در كنارهم وحدت پيدا كنند، به همان اندازه حزب مقتدر تر بوجود ميآيد! اينجا ، هيچگونه خللي نيست، اينجا ، لحمك لحمي مي شود، دمّك   دمّي  مي شود. حركت شان يكي  مي شود، جهت شان يكي مي شود، شعارشان يكي مي شود. قولو لا اله الا الله تفلحوا! پيش مي روند. پيامبر  هم همين كار را كرد.پيامبر نازنين اسلام (ص) آمد ، اول تشكيل خود را ساخت ! اول حزب نساخت!؛ سه نفر، چهار نفر، پنج نفر، جلسه ، جلسه؛ ده سال متواتر كادر سازي كرد . بعد از ده سال، اعلام موجوديت كرد. قرص! نيروها ايستاد شد. دوصد مرد جنگي به  از صدهزار! در صفوف جنگ هم اگر غنيمتي برايش مي رسيد مي گذشت و مي گفت : آقا تو بگير، آقا تو بگير!
اين بود كه اسلام در كمترين فرصت متشكل شد و خود تشكيلات يك چيزي به نا م قوانين براي مردم بوجود آورد. آن قوانين لازم الاجراء شد ، براي همه مردم و مسلمانان.
سعي كنيد كه روي كار متشكل و برنامه دقيق بينديشيد. و از گذشته ها هم خوب استفاده كنيد.
من احزاب را نفي نمي كنم ، احزاب نقاط مثبتي هم داشت. جهاد است . مقاومت مردم ماست، افتخار مردم ماست، افتخار كشور ماست. افتخار جهان اسلام است جهاد!
جهاد بهترين دست آورد ملت ما و افتخار كشور ماست! ولي احزاب ، متأ  سفانه  نتوانستند،در جهاد درست رهبري كنند و اين ها در يك چالش سياسي يا به توطئه دشمن يا با جهالت خودشان افتادند. فرق نمي كند ، هردوتايش كنارهم قرار گرفتند تا كشور ما به اين مشكل مبتلا شد كه دشمن را با دست خودمان با خواست و اراده خودمان آورديم در كشور مان.الآن به جاي ما تصميم مي گيرند  و بجاي ما كار مي كنند. ولي اگر خواسته باشيم با اراده  و تصميم خودمان  كاري اصولي انجام بدهيم، راهش اين است كه برادران متشكل عمل بكنند. وقتي من مي گويم متشكل! واقعاً متشكل در حد بالاي قضيه است. چون ما سي سال  تجربه داريم و جوانان ما هم اگر جوان هستند مي توانند از تجربه سي ساله ما بهره ببرند.حد اقل ضعف هاي گذشته را جبران كنيم وقوتهاي گذشته را تقويت.
ما چند عامل قوت داريم؟ من در كتاب ارزشهاي جهاد-آفتهاي جهاد راهم نوشتم! ما چند تا آفت داشتيم در جهاد.از قومندان سالاري و رهبر محوري و حزب محوري وتفنگ سالاري و همين ها را به عنوان آفتهاي جهاد معرفي كردم.نعمتهاي جهاد هم آنجا هست! نعمتهاي جهاد را تشديد بكنيم .بياييد بدون اينكه مردم را تشويق بكنيم به يك جنگ ديگر ، به يك نزاع ديگر.مبارزه را اصولي پيگير باشيم.
طبق برآورد دولت جمهوري اسلامي ايران حدود نهصدو پنجاه هزار مهاجر افغاني با مدرك و حدود دو ميليون نفر مهاجر غير مجاز (بدون مدرك) در ايران بسر مي برند.اگر روزي يك تك تومني هم كه كمك كنيم مي شود روزي سه ميليون تومن ، درماه مي شود نهصد ميليون –يك ميليارد! رقم پاييني نيست. از بودجه كشور افغانستان هم بيشتر مي شود. هيچ مشكلي هم نيست. كاري كه يهود و صهيونيست ها ، چهل سال پيش كردند و اسراييل امروزي شد.
من اسناد قديمي را در كابل بررسي مي كردم . براي نوشته هاي خودم! سندي را ديدم كه حدود چهل وپنج تا پنجاه سال پيش، از تكيه خانه مير اكبر چنداول مبلغ سي وپنج هزار افغاني كمك شده است به فلسطين! پيش خود گفتم كه ببين ما چه مردم بادرك و مسووليت پذيري  داريم! شما فكر كنيد اين سرمايه است، تشكيل ميشه و ساخته ميشه و مردم ميآيند و اين كار را مي كنند. 



همين اينجا شما تصوركنيد كه جناب آقاي احمدي نژاد طرح يارانه ها را دردست كار دارد. اين طرح كار بزرگي است و اثرات سوء زيادي به همراه خواهد داشت. و بيشترين تأثير سوء را بر قشر مهاجرين خواهد داشت. خب  فكر كنيد كه چه كار بايد كرد؟ به ايراني ها پيش نهاد دادم شما كه مي خواهيد اين طرح را پياده كنيد براي مهاجرين افغان چه كار مي كنيد؟ گفتم بياييد با پول و سرمايه خود افغانها شركتهاي تعاوني درست كنيد و اينطور آنها هم  يك كمكي از قبال اين عمل دريافت كنند .اثرات سوء كمتري متوجه آنان خواهد شد. واگر متشكل شويد اين مشكل را هم مي توانيد پشت سر بگذاريد.
پس در پايان ذكر مي كنم كه كار تشكيلاتي منسجم و وحدت آفرين دواي در د ما و مردم ماست سعي كنيد كه براي انسجام تشكيلاتي كوشش كنيد.با چشم باز حركت كنيد و مردم خود را بشناسيد وطن خود را بشناسيد،برنامه ريزي كنيد و با انسجام بسوي هدف به پيش برويد.مهمترين چيز تشكل و انسجام تشكيلاتي است.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

پايان.
البته با عرض پوزش از جناب افضلي اگر كمي و كاستي مي بينند دوستان! بخاطر برگردانيدن سخنان ايشان بصورت مكتوب بوده و قصور از نويسنده مي باشد